گفتم: سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن، به هیچ چیز و هیچ کس فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کار کسی نداریم...
گفت: زیارت عاشورا را خوانده ای... دو دسته جمله دارد، یا سلام است یا لعن؛جامعه هم دو دسته دارد، مورد سلام اهل بیت (ع) و مورد لعنشان. عاقبت هم دو دسته می شود، بهشت و جهنم، وسط ندارد.
گفتم :حتی بی طرف ها...!!!؟؟؟
گفت: در زیارت عاشورا جوابت هست... (و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله...) امام صادق آن بی طرف ها را هم لعن کرده... البته زیاد هم بی طرف نبودند هر که در لشکر حسین(ع) نباشد در محفل شراب باشد یا محراب نماز... یزیدی است.
گفتم: زمانه عوض شده... موقعیت فرق کرده.
گفت: باز زیارت عاشورا جوابت را داده: (و آخر تابع له علی ذلک) تا آخر الزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده... قرار نیست که فامیلیش یزید باشد... (کل یوم عاشورا) در هر زمان حسینی به قتلگاه می رود... کاروان حرکت کرده و هر انسانی به کربلای خودش می رود... باید تکلیفش را با خودش روشن کند ، حسینی است یا یزیدی...
گفتم: یعنی چه...!!!؟؟؟
گفت: جامعه ات را نگاه کن،اگر صف حسین(ع) را پیدا نکردی به مرگ جاهلیت مردی! کافر مردی ...........................
امشب هرجاروضه رفتید آیت الله مهدوی کنی رو دعاکنید
الدعا یردالقضا
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
التماس دعا
وَالسَّلَامُ عَلَى مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَى...
یه خانواده ی سه نفری بودن
یه دختر کوچولو بود با مادر و پدرش
بعد از یه مدتی خدا یه داداش کوچولوی خوشگل
به دختر کوچولوی ما میده
بعد از چند روز که از تولد نوزاد گذشت .
دختر کوچولو هی به مامان و باباش اصرار می کنه
که اونو با داداش کوچولوش تنها بذارن.
اما مامان و باباش می ترسیدن
که دختر کوچولوشون حسودی کنه
و یه بلایی سر داداش کوچولوش بیاره.
اصرارهای دختر کوچولو اونقدر زیاد شد که
پدر و مادرش تصمیم گرفتن اینکارو بکنن
اما در پشت ِ در اتاق مواظبش باشن.
دختر کوچولو که با برادرش تنها شد ...
خم شد روی سرش و گفت :
داداش کوچولو! تو تازه از پیش خدا اومدی
به من میگی قیافه ی خدا چه شکلیه ؟
آخه من کم کم داره یادم میره ..........
بهش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟
هرگز به خاطر از دست دادن چیزی در زندگی غمگین نباش
چرا که وقتی برگی از درخت می افتد ، برگی جدید آماده جایگزین شدن خواهد بود . . .