مهندسی بهداشت حرفه ای 90 قم

بهداشت حرفه ای حامی دستانی است که پیامبر بر آنها بوسه زد ...

مهندسی بهداشت حرفه ای 90 قم

بهداشت حرفه ای حامی دستانی است که پیامبر بر آنها بوسه زد ...

اهل دانشگاهم !

اهل دانشگاهم
رشته ام علافی‌ست
جیب‌هایم خالی ست
پدری دارم
حسرتش یک شب خواب!
دوستانی همه از دم ناباب
و خدایی که مرا کرده جواب.
اهل دانشگاهم قبله‌ام استاد است
جانمازم نمره!
خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست
((چشم ها را باید شست
جور دیگر باید دید))
باید از آدم دانا ترسید!
باید از قیمت دانش نالید!
وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم و شعور واقعی را دیدم
من به گور پدر علم و هنر خندیدم!
کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!
کار ما نیست جواب غلط تحمیلی!
کار ما شاید این است
که مدرک در دست
فرم بی‌گاری هر شرکت بی‌پیکر را کنیم دست به دست چکنیم ما دیگر  زندگی این است

ضرب المثل های دانشجویی

       

وام دانشجویی: یک موکندن از خرس هم غنیمت است
وضعیت بد غذای خوابگاهها: شتر را گفتند، چرا گردنت کجه ، گفت: کجایم راسته؟
معدل کل دانشجویان: هر سال دریغ از پارسال
وقتی دانشجوی جدید الورود دنبال پروژه باشد: غوره نشده مویز شده
سه نمره تشویقی: از کیسه خلیفه بخشیدن
واحد زیادی گرفتن در اول ترم و پاس نکردن آن در آخر ترم: وقتی که جیک جیک مستونت بود،فکر زمستونت نبود؟
نمره های زیر ۱۰و بالای ۹ استاد: کاچی بهتر از هیچی
قول مسئولین در موردوضعیت خوابگاهها: سنگ بزرگ علامت نزدنه

پیرمرد جای َ ش را به دو نفر ِ بعدی داد


می گفت من کارَم طول می کشد
فهمید َم چرا … ، من هم کارَم طول می کشید
به بهانه ی ِ تلفن رفت َم چند قدم آن سوتر ایستاد َم
جوری ایستاد که همه ی ِ باجه را بگیرد
سعی می کرد دریچه ی ِ تحویل دیده نشود
یک اسکناس ِ پنج هزار تومانی گرفت و سریع رفت
رسید را یاد َش رفت … ، باقی مانده ی ِ موجودی ِ شما هشت هزار ریال

نامه ای به خدا

یک روز کارمند پستی که به نامه هایی که آدرس نامعلوم دارند رسیدگی می کرد

متوجه نامه‌ای شد که روی پاکت آن با خطی لرزان نوشته شده بود نامه ای

به خدا ! با خودش فکر کرد بهتر است نامه را باز کرده و بخواند...در نامه این طور

نوشته شده بود :

خدای عزیزم بیوه زنی 83 ساله هستم که زندگی‌ام با حقوق نا چیز باز نشستگی

می گذرد. دیروز یک نفر کیف مرا که 100دلار در آن بود دزدید. این تمام پولی بود که

تا پایان ماه باید خرج می کردم. یکشنبه هفته دیگر عید است و من دو نفر از

دوستانم را برای شام دعوت کرده ام. اما بدون آن پول چیزی نمی توانم بخرم.

هیچ کس را هم ندارم تا از او پول قرض بگیرم. تو ای خدای مهربان تنها امید من

هستی به من کمک کن ...

کارمند اداره پست خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و نامه را به سایر همکارانش نشان

دادنتیجه این شد که همه آنها جیب خود را جستجو کردند و هر کدام چند دلاری

روی میز گذاشتند. در پایان 96 دلار جمع شد و برای پیرزن فرستادند ...

همه کارمندان اداره پست از اینکه توانسته بودند کار خوبی انجام دهند خوشحال

بودند. عید به پایان رسید و چند روزی از این ماجرا گذشت. تا این که نامه دیگری

از آن پیرزن به اداره پست رسیدکه روی آن نوشته شده بود: نامه ای به خدا !

همه کارمندان جمع شدند تا نامه را باز کرده و بخوانند. مضمون نامه چنین بود:

خدای عزیزم. چگونه می توانم از کاری که برایم انجام دادی تشکر کنم . با لطف

تو توانستم شامی عالی برای دوستانم مهیا کرده و روز خوبی را با هم بگذرانیم.

من به آنها گفتم که چه هدیه خوبی برایم فرستادی ...

البته چهار دلار آن کم بود که مطمئنم کارمندان بی شرف اداره پست آن را

برداشته اند ...!!!

***   ***   ***